سفارش تبلیغ
صبا ویژن
blogsTemplates for your blogpersianblogpersianyahoo
خداوند متعال در یکی از کتاب هایش چنین نازل کرده است : «بنده ام ! به حقّ خودم سوگند که من دوستدارت هستم . پس به حقّ خودم بر تو، سوگندت می دهم که مرا دوست بدار» . [إرشاد القلوب]
دوست تنها

  نویسنده: یاس  
 
نمی دونم دیگه باید چی کار کنم ؟ بچه خیلی خسته شدم خیلی خیلی خسته ام ... میفهمید ؟

سرشارم از حرف نگفته سرشارم از آرزوی خفته سرشارم از نگاه بسته شده

سرشارم از آواز خاموش شده سرشارم از بال شکسته شده سرشارم از دست بسته شده.

سرشارم از رؤیایی که بی‌تاب خاطره شدن است.سرشارم از نجوایی که بیقرار فریاد شدن است.

سرشارم از تشنگی برای رسیدن سرشارم از گفتنی برای شنیدن سرشارم از دلتنگی

سرشارم از صبوری.سرشارم از شوق رفتن برای رسیدن رفتن از اینجا که تنها می‌مانم و رسیدن به آنجا

که با تو بمانم.سرشارم از آرزوی یک نگاه نگاهی که در آن غرق شوم. سرشارم از سوختن در سودای

یک کلام تو کلامی که مرا بخواند و حروفش دوستت دارم را بسازد. سرشارم از ویرانی انتظار

سرشارم از سرگیجه‌های سرگردانی.

آمده‌ام و آماده‌ام که با یک اشاره تو پَر باز کنم و پرواز کنم.سرشارم از هوای تو و آرزویم همه این است

که تا همیشه لبریز باشم از این سرشاری.

آمده‌ام و آماده‌ام که تمام شوم با اشاره‌ای از انعکاس برق چشمان نوازشگر تو تمام شوم با نوازش کلام تو.

سرشارم از عاشقانه‌ای که درهم است و حضور تو به سامان می‌رساندش عاشقانه‌ای که تو را می‌خواهد.

و سرشارم از یک واژه سرشارم از دوستت دارم سرشارم از عشق تو.

خدایا یه کم هوای دلمو داشته باش


  • کلمات کلیدی :
  •  
       
    سه شنبه 88 تیر 23 ساعت 12:45 عصر

      نویسنده: یاس  
     

    الو سلام اونجا منزل خداست؟

     

    خداجون هزاربار دلم شماره‌تون و گرفته

     

    اما چرا صداتون و نتونستم بشنوم؟

     

    خداجون مگه میشه تلفنت و جواب ندی؟

     

    پیربابای مهربونم؛ صدام و میشنوه و با تبسم میگه:

     

    فرزندم میدونی الان تو این ماه؛ مهمان خدا هستی؟!

     

    میتونی صدای خدا رو بشنوی اما خُب شرط داره!

     

    با اشتیاق میگم چه شرطی؟ هر چی باشه انجام میدم

     

    میگه اول دل و نیتت و پاک کن و قلبت و صیقل بده

     

    بعد با بنده‌های خدا؛ خوب تا کن و باهاشون مهربون باش

     

    تا میتونی دست نیازمندی رو بگیر و دل دردمندی رو شاد کن

     

    خلاصه این که با خودت و خدای خودت روراست باش...

     

    به پیربابا قول میدم که شرط و به جا بیارم

     

    اما پیربابا بهم میگه صبر کن فرزندم!؟!

     

    یادت رفت دفتر تلفنت و ببری...

     

    یه کتاب بهم میده و میگه این هم راهنمای تلفنت

     

    با سی تا خط تماس...!!!

     

    با هرکدوم تماس بگیری مطمئن باش خدا باهات حرف میزنه

     

    با حرفای پیربابا؛ تمام وجودم غرق خواستن شده و اشتیاق

     

    با دست لرزون و دلی لرزون‌تر کتابچه تماس و می‌گیرم

     

    وقتی که اولین شماره تماس و می‌گیرم

     

    تموم وجودم میشه طنین صدایی که میگه:

     

    الو سلام اونجا منزل خداست؟



  • کلمات کلیدی :
  •  
       
    سه شنبه 88 تیر 23 ساعت 12:40 عصر

      نویسنده: یاس  
     

    وقتی می‌بینم کسی برای دعا کردن دستش به سوی آسمون هست؛ بهش میگم «التماس دعا» ولی می‌شنوم: «محتاجیم به دعا»!!! اما اگه من دستم رو به آسمون باشه و تو بگی «التماس دعا» میگم باشه گُلم همین الان برات دعا می‌کنم شاید که« مرغ آمین» توی راه باشه و دعای من و اجابت کنه!!!

    پس ای بهترین و عزیزترین بنده‌ی خدا یادت باشه که اگه داشتی دعا می‌کردی و کسی حاجتی داشت و بهت گفت: «التماس دعا» بهش نگی «محتاجیم به دعا»!!! و همون لحظه از صمیم قلبت برای برآورده شدن حاجت دلش براش دعا کنی... (اون موقع مطمئن باش خدای مهربون هم خواسته تو رو برآورده می‌کنه و بنا به مصلحتت؛ تو رو به آرزوهای قشنگت می‌رسونه


  • کلمات کلیدی :
  •  
       
    سه شنبه 88 تیر 23 ساعت 12:34 عصر

      نویسنده: یاس  
     
    روزی مرد کوری روی پله‌های ساختمانی نشسته و کلاه و تابلویی را در کنار پایش قرار داده بود روی تابلو خوانده میشد: من کور هستم لطفا کمک کنید . روزنامه نگارخلاقی از کنار او میگذشت نگاهی به او انداخت فقط چند سکه د ر داخل کلاه بود.او چند سکه داخل کلاه انداخت و بدون اینکه از مرد کور اجازه بگیرد تابلوی او را برداشت ان را برگرداند و اعلان دیگری روی ان نوشت و تابلو را کنار پای او گذاشت و انجا را ترک کرد. عصر انروز روز نامه نگار به ان محل برگشت و متوجه شد که کلاه مرد کور پر از سکه و اسکناس شده است مرد کور از صدای قدمهای او خبرنگار را شناخت و خواست اگر او همان کسی است که ان تابلو را نوشته بگوید ،که بر روی ان چه نوشته است؟روزنامه نگار جواب داد:چیز خاص و مهمی نبود،من فقط نوشته شما را به شکل دیگری نوشتم و لبخندی زد و به راه خود ادامه داد. مرد کور هیچوقت ندانست که او چه نوشته است ولی روی تابلوی او خوانده میشد:
    امروز بهار است، ولی من نمیتوانم آنرا ببینم !!!!!
    وقتی کارتان را نمیتوانید پیش ببرید استراتژی خود را تغییر بدهید خواهید دید بهترینها ممکن خواهد شد باور داشته باشید هر تغییر بهترین چیز برای زندگی است.
    حتی برای کوچکترین اعمالتان از دل،فکر،هوش و روحتان مایه بگذارید این رمز موفقیت است .... لبخند بزنید


  • کلمات کلیدی :
  •  
       
    سه شنبه 88 تیر 23 ساعت 12:23 عصر

      نویسنده: یاس  
     
    یه روز یه کشیش به یه راهبه پیشنهاد می کنه که با ماشین برسوندش به مقصدش

    راهبه سوار میشه و راه میفتن

    چند دقیقه بعد راهبه پاهاش رو روی هم میندازه و کشیش زیر چشمی یه نگاهی به پای راهبه میندازه

    !راهبه میگه: پدر روحانی ، روایت مقدس ??? رو به خاطر بیار

    کشیش قرمز میشه و به جاده خیره میشه

    چند دقیقه بعد بازم شیطون وارد عمل میشه و کشیش موقع عوض کردن دنده ، بازوش رو …!با پای راهبه تماس میده

    !!!راهبه باز میگه: پدر روحانی! روایت مقدس ??? رو به خاطر بیار

    کشیش زیر لب یه فحش میده و بیخیال میشه و راهبه رو به مقصدش می رسونه

    بعد از اینکه کشیش به کلیسا بر می گرده سریع میدوه و از توی کتاب روایت مقدس ??? رو پیدا می کنه و می بینه که نوشته: به پیش برو و عمل خود را پیگیری کن… کار خود را ادامه بده و بدان که به جلال و شادمانی که می خواهی میرسی

    نتیجه اخلاقی:اگه توی شغلت از اطلاعات شغلی خودت کاملا آگاه نباشی، فرصتهای بزرگی رو از دست میدی


  • کلمات کلیدی :
  •  
       
    سه شنبه 88 تیر 23 ساعت 12:15 عصر

    <   <<   6   7   8   9   10   >>   >
    لیست کل یادداشت های این وبلاگ
      دوست داشتن...
    نامه من به دنیام
    [عناوین آرشیوشده]
     
    پارسی بلاگ

    خانه مدیریت شناسنامه ایمیل
    پیوندهای روزانه

    228634: قدم رنجه کننده ها

    5 :سروران امروز

    29 :بازدید دیروز

     RSS 

     Atom 

     
    آرشیو
    تفاوت عشق و دوستی
    عکس زیبا
    دوستی در 10 جمله
    راز های دوستی
    عشق و دوستی
    تقدیم به همهی دوستان
    خرداد 1388
    تیر 1388
    دوستی
    عشق واقعی
    عشق به زبان علمی
    طنز
    ازدواج یک ژسر با یک دختر سرطانی
    شعر عشقولانه
    متن تنهایی
    مرگ در برابر عشق!
    شعر
    داستان
    عشق در جهان
    داستان یک کشیش
    داستان 3
    التماس دعا
    دفتر تلفن خدا
    داستان 4
    داستان 5
    داستان 6
    مداد باشید
    داستان 7
    چرا حلقه ازدواج باید در انگشت چهارم قرار بگیرد ؟
    نامه یه پسر۹ساله به دختر همسایه
    اف های عشقولانه
    بوسه
    آخرین برگ عشق عاشقان
    عشق من
    عشق یعنی
    خیلی تنهام
    همیشه عاشق همیشه تنها
    عشق به این میگن
    ببار باران
    زندگی تازه
    عشق
    جدایی
    کاش
    نامه
    در چه رفتارهایی دنبال عشق واقعی باشیم
    شصت نکته شیرین درباره ی ازدواج
    داستان فوق العاده غمگین و عاشقانه (عشق به بهار)
    الهی
    اگر!!
    تورفتی در نگاه من شفق زد
    20 روش عاشقانه
    داستان عاشقانه و غمگین ( نگران خانواده)
    بی انصاف
    نامه ی خیلی با حال
    عشق یعنی...
    دوست دشتن یعی...
    نبسته ام به کس دل،نبسته کس به من دل،چو تخته پاره بر موج رها رها
    دخترک عاشق
    ای کاش...
     
    بیا برو داخل ضرر نمیکنی
     
    لوگو برای خودمه
    دوست تنها
    &NBSP;
     
    عکس دوستام
     
    رفقام
    حضور و غیاب
     
    آوای آشنا
     
    اشتراک