سفارش تبلیغ
صبا ویژن
blogsTemplates for your blogpersianblogpersianyahoo
اگر آلودگی دلهایتان یا پرگویی شما نبود، آنچه را من می شنوم، می شنیدید . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]
دوست تنها

  نویسنده: یاس  
 
 

از تو مهربانتر کیست که دردهایم را با او درمیان بگذارم و زخم های دلم را پیش رویش بشمارم ؟

از تو آیینه تر کیست که هراز توی روحم را به من نشان دهد? بی آنکه سرزنشم کند؟

در روزهایی که ابرها بی وقفه بالای سرم راه می روند?جز تو چه کسی زیر درخت بید می ایستد وبرایم ترانه می خواند؟

در شبهایی که ماه وستارگان و آتشکده ها وفانوسها هر یک به سویی می گریزند? جز تو جه کسی شمعی در دلم روشن می کند؟

خوبا!

مرا به خاطر همه نامه هایی که برای تو ننوشتم ?ببخش!

مرا به خاطر همه آوازهایی که برای تو نخواندم ?ببخش!

مرا به خاطر همه لبخندهایی که زندانی کردم و از تو دریغ داشتم?ببخش!

من می توانستم در یک بعدازظهر زیبا شاخه ای گل به تو هدیه دهم?اما پاییز اجازه نداد

من می توانستم کوزه هایت را پر از موج کنم ?اما طوفان از راه رسید و موجها را با خود برد

من می توانستم در یک صبح تازه و معطر سرم را روی شانه هایت بگذارم و گریه کنم? اما غرورم نگذاشت

بهترینا!

صدایم را ببخش!لبهایم را ببخش!اشک هایم را ببخش!

از تو مهربانتر کیست که سرگذشت دستهایم را برایش بنویسم و از فاصله ها گله کنم ؟

از تو آیینه تر کیست که قامت به قامتش بایستم و احوال دلم را بپرسم؟



  • کلمات کلیدی :
  •  
       
    دوشنبه 88 تیر 22 ساعت 4:12 عصر

      نویسنده: یاس  
     
     

    سایه ها دنبال خوابم تا بیایی ناجی.......

    چشم به راه غروب راپیام دادم کجایی.......

    رود جاری بود چون زندگی با تو دنبال تو بود آن رود

    و.......

    شب شد وبا ماه ازتو گفتم و پلک به دست شب سپردم تا فردا.......

    تا فردا دوباره زیارت یادت را در بتکده برپا سازم

    تا دوباره بر اوج قله های دوردست رهایی را فریاد بزنم

    و.......

     و بگویم به اویی که می شنود تو را فریاد می زنم

    تو را.......

    تو را وتو را و تا آخر هستی.......?.......تنها تو را

    هر آنچه دوست داری دوست دارم تو را.

     



  • کلمات کلیدی :
  •  
       
    دوشنبه 88 تیر 22 ساعت 4:11 عصر

      نویسنده: یاس  
     
     

     

    .......روزی اگر به سراغ من آمد به او بگو من خوب می شناختمش نامت چو آوازی همیشه بر لب او بود حتی زمان مرگ آن لحظه های پر ز درد و غم و غروب آن بی قرار عشق چشم انتظار دیدن رویت نشسته بود.روزی اگر سراغ من آمد به او بگو شب در میان تاریکی در نور ماهتاب هر روز در درخشش خورشید ?خورشید تابناک? هر لحظه در برابر آیینه ی زمان آن دختر سکوت در انتظار دیدن رویت نشسته بود. روزی اگر سراغ من آمد به او بگو جز تو دلش را به هیچ کس امانت نداد ?هرگز خیانتی به دستان تو نکرد?هرگز نگاه پاک و زلال تو را با هیچ چشم سیاه مستی عوض نکرد? تا آخرین نفس در انتظار دیدن رویت نشسته بود. روزی اگر سراغ من آمد به او بگو افسوس! دیر شد! ای کاش کمی زودتر می آمدی اما بگو من خوب می دانم حتی در آن جهان آن خفته ی خموش ? در انتظار دیدن رویت نشسته است . روزی اگر.........  اما ?نه?او هیچ وقت دیگر نمی آید....... 

     



  • کلمات کلیدی :
  •  
       
    دوشنبه 88 تیر 22 ساعت 4:10 عصر

      نویسنده: یاس  
     
     

    ای اتاقی های وحشی که بی هیچ لبخندی در کنار کلبه ی تاریک من پا گرفته اید 

      ای واژه های تلخ تنهایی

    ای عابران خسته ی سرنوشت 

    ای ورق های پاره شده در غبار سهمگین

    آیا کسی مرا در خاطرات اشک هایش می شناسد؟

    آیا عابران کوچه های غم

    فقط برای یک لحظه کنار پنجره ی راز هایم می نشینند

    تا قصه ی ملکه ی قصر ماتم را بازگویم

    با شمایم

    ای آدم های شیشه ای!

    من در حسرت یک تبسم صمیمی مانده ام

    ای کوچه های گلی رویا

    آیا گام های دیروز کودکی ام را

    با شادی به من بازنمی گردانید

    با شماهایم ای اسطوره های قصر ماتم!!!!!! 



  • کلمات کلیدی :
  •  
       
    دوشنبه 88 تیر 22 ساعت 4:9 عصر

    لیست کل یادداشت های این وبلاگ
      دوست داشتن...
    نامه من به دنیام
    [عناوین آرشیوشده]
     
    پارسی بلاگ

    خانه مدیریت شناسنامه ایمیل
    پیوندهای روزانه

    228192: قدم رنجه کننده ها

    1 :سروران امروز

    19 :بازدید دیروز

     RSS 

     Atom 

     
    آرشیو
    تفاوت عشق و دوستی
    عکس زیبا
    دوستی در 10 جمله
    راز های دوستی
    عشق و دوستی
    تقدیم به همهی دوستان
    خرداد 1388
    تیر 1388
    دوستی
    عشق واقعی
    عشق به زبان علمی
    طنز
    ازدواج یک ژسر با یک دختر سرطانی
    شعر عشقولانه
    متن تنهایی
    مرگ در برابر عشق!
    شعر
    داستان
    عشق در جهان
    داستان یک کشیش
    داستان 3
    التماس دعا
    دفتر تلفن خدا
    داستان 4
    داستان 5
    داستان 6
    مداد باشید
    داستان 7
    چرا حلقه ازدواج باید در انگشت چهارم قرار بگیرد ؟
    نامه یه پسر۹ساله به دختر همسایه
    اف های عشقولانه
    بوسه
    آخرین برگ عشق عاشقان
    عشق من
    عشق یعنی
    خیلی تنهام
    همیشه عاشق همیشه تنها
    عشق به این میگن
    ببار باران
    زندگی تازه
    عشق
    جدایی
    کاش
    نامه
    در چه رفتارهایی دنبال عشق واقعی باشیم
    شصت نکته شیرین درباره ی ازدواج
    داستان فوق العاده غمگین و عاشقانه (عشق به بهار)
    الهی
    اگر!!
    تورفتی در نگاه من شفق زد
    20 روش عاشقانه
    داستان عاشقانه و غمگین ( نگران خانواده)
    بی انصاف
    نامه ی خیلی با حال
    عشق یعنی...
    دوست دشتن یعی...
    نبسته ام به کس دل،نبسته کس به من دل،چو تخته پاره بر موج رها رها
    دخترک عاشق
    ای کاش...
     
    بیا برو داخل ضرر نمیکنی
     
    لوگو برای خودمه
    دوست تنها
     
     
    عکس دوستام
     
    رفقام
    حضور و غیاب
     
    آوای آشنا
     
    اشتراک