سفارش تبلیغ
صبا ویژن
blogsTemplates for your blogpersianblogpersianyahoo
میان شما و موعظت پرده‏اى است از غفلت . [نهج البلاغه]
دوست تنها

  نویسنده: یاس  
 
 

این قسمت تقدیم به کسی که اسمش معنای

همه  زیبائیهاست  معنای  همه عشقها و معنای

همه انتظارها اره انتظاری  سنگین  بطول  همه

همه قرون وعرض همه دنیا کسی که همیشه

اسمش تو دفتر خاطراتم بود واو فکر میکنه که

هیچجا نمیتونه اسم خودشو ببینه شاید اینم از

بدبختی من باشه که اینقده بد خط میدویسم که

حتی اونی که واسش مینویسم که منو بفهمه

حتی تو همه این مدت نتونسته اسم خودشو

جای خودشو لابلای اون همه اوراق ببینه اما

اگه یادش باشه از روز اول نهش گفتم من اون

کسی نیستم که بیامو سر هر کوچه و برزنی

عشقمو داد بزنم . وقتی گفتی من  حتی  بلد

نیستم ادای عاشقارو در بیارم برام خیلی زیاد

سنگین افتاد این حرفت اما بازم گفتم اون که

خودش حالیش اما وقتی فکر میکنی که من

واسه جلب ترحم مینویسم اصلا ذوق نوشتن

تو ادم از بین میره و دیگه ادم نمیدونه چی بگه

بی تو مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم همه تن چشم شدم خیره به دنبال تو گشتم
شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم، شدم آن عاشق دیوانه که بودم
در نهانخانه ی جانم گل یاد تو درخشید باغ صد خاطره خندید عطر صد خاطره پیچید
یادم آمد که شبی با هم از آن کوچه گذشتیم پرگشودیم و در آن خلوت دلخواسته گشتیم ساعتی بر لب آن جوی نشستیم تو همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت من همه محو تماشای نگاهت آسمان صاف و شب آرام بخت خندان و زمان رام خوشه ماه فرو ریخته در آب شاخه ها دست برآورده به مهتاب شب و صحرا و گل و سنگ همه دل داده به آواز شباهنگ یادم آید : تو به من گفتی : از این عشق حذر کن! لحظه ای چند بر این آب نظر کن آب ، آئینه عشق گذران است تو که امروز نگاهت به نگاهی نگران است باش فردا ،‌ که دلت با دگران است! تا فراموش کنی، چندی از این شهر سفر کن! با تو گفتم :‌ "حذر از عشق؟ ندانم! سفر از پیش تو؟‌ هرگز نتوانم! روز اول که دل من به تمنای تو پر زد چون کبوتر لب بام تو نشستم، تو به من سنگ زدی من نه رمیدم، نه گسستم" باز گفتم که: " تو صیادی و من آهوی دشتم تا به دام تو درافتم، همه جا گشتم و گشتم حذر از عشق ندانم سفر از پیش تو هرگز نتوانم، نتوانم...! اشکی ازشاخه فرو ریخت مرغ شب ناله ی تلخی زد و بگریخت! اشک در چشم تو لرزید ماه بر عشق تو خندید، یادم آید که از تو جوابی نشنیدم پای در دامن اندوه کشیدم نگسستم ، نرمیدم رفت در ظلمت غم، آن شب و شب های دگر هم نه گرفتی دگر از عاشق آزرده خبر هم نه کنی دیگر از آن کوچه گذر هم! بی تو اما به چه حالی من از آن کوچه گذشتم

 



  • کلمات کلیدی :
  •  
       
    چهارشنبه 88 تیر 24 ساعت 12:37 عصر

      نویسنده: یاس  
     
    نام بی نشون تو در برگی از دفتر زندگی ام نقش بسته است هنگامی که خواستم تنها نام تو را آتش بزنم برگ برگ زندگی ام سوخت! از دیروزها به دنبالت دویدم و به امید دیدارت به امروز رسیدم ولی افسوس...! افسوس که تو به فرداها سفر کردی!
     

         



  • کلمات کلیدی :
  •  
       
    چهارشنبه 88 تیر 24 ساعت 12:35 عصر

      نویسنده: یاس  
     
    یه روز بهم گفت:
    می‌خوام باهات دوست باشم؛ آخه می‌دونی؟ من اینجا خیلی تنهام». بهش لبخند زدم

    و گفتم: «آره می‌دونم. فکر خوبیه.من هم خیلی

    تنهام». یه روز دیگه بهم گفت: «می‌خوام تا ابد

    باهات بمونم؛ آخه می‌دونی؟ من اینجا خیلی تنهام».

    بهش لبخند زدم و گفتم: «آره می‌دونم. فکر خوبیه.من

    هم خیلی تنهام». یه روز دیگه گفت: «می‌خوام برم یه

    جای دور، جایی که هیچ مزاحمی نباشه. بعد که همه

    چیز روبراه شد تو هم بیا. آخه می‌دونی؟ من اینجا

    خیلی تنهام». بهش لبخند زدم و گفتم: «آره می‌دونم.

    فکر خوبیه. من هم خیلی تنهام». یه روز تو نامه‌ش

    نوشت: «من اینجا یه دوست پیدا کردم. آخه می‌دونی؟

    من اینجا خیلی تنهام». براش یه لبخند کشیدم و

    زیرش نوشتم: «آره می‌دونم. فکر خوبیه.من هم خیلی

    تنهام». یه روز یه نامه نوشت و توش نوشت: «من

    قراره اینجا با این دوستم تا ابد زندگی کنم. آخه

    می‌دونی؟ من اینجا خیلی تنهام». براش یه لبخند

    کشیدم و زیرش نوشتم: «آره می‌دونم. فکر خوبیه.

    من هم خیلی تنهام».

    حالا دیگه اون تنها نیست و من از این بابت خیلی

    خوشحالم و چیزی که بیشتر خوشحالم می کنه اینه که

    نمی دونه من هنوز هم خیلی تنهام


  • کلمات کلیدی :
  •  
       
    چهارشنبه 88 تیر 24 ساعت 11:38 صبح

      نویسنده: یاس  
     

    عشق یک جوشش کور است

     و پیوندی از سر نابینایی،

    دوست داشتن پیوندی خودآگاه واز روی بصیرت روشن و زلال.

     <\/h1>

    عشق بیشتر از غریزه آب می خورد و هرچه از غریزه سر زند بی ارزش است،

    دوست داشتن از روح طلوع می کند و تا هرجا که روح ارتفاع دارد همگام با آن اوج میگیرد.

     <\/h1>

    عشق با شناسنامه بی ارتباط نیست، و گذر فصل ها و عبور سال ها بر آن اثر میگذارد

    دوست داشتن در ورای سن و زمان و مزاج زندگی میکند.

     <\/h1>

    عشق طوفانی ومتلاطم است،

    دوست داشتن آرام و استوار و پروقار وسرشاراز نجابت.

     <\/h1>

    عشق جنون است و جنون چیزی جز خرابی و پریشانی “فهمیدن و اندیشیدن “نیست،

    دوست داشتن ،دراوج،از سر حد عقل فراتر میرود و فهمیدن و اندیشیدن رااززمین میکند و باخود به قله ی بلند اشراق میبرد.

     <\/h1>

    عشق زیبایی های دلخواه را در معشوق می آفریند،

    دوست داشتن زیبایی های دلخواه را در دوست می بیند و می یابد.

     <\/h1>

    عشق یک فریب بزرگ و قوی است ،

    دوست داشتن یک صداقت راستین و صمیمی، بی انتها و مطلق.

     <\/h1>

    عشق در دریا غرق شدن است،

    دوست داشتن در دریا شنا کردن.

     <\/h1>

    عشق بینایی را میگیرد،

    دوست داشتن بینایی میدهد.

     <\/h1>

    عشق خشن است و شدید و ناپایدار،

    دوست داشتن لطیف است و نرم و پایدار.

     <\/h1>

    عشق همواره با شک آلوده است،

    دوست داشتن سرا پا یقین است و شک ناپذیر.

     <\/h1>

    ازعشق هرچه بیشتر نوشیم سیراب تر میشویم،

    از دوست داشتن هرچه بیشتر ،تشنه تر.

     <\/h1>

    عشق نیرویی است در عاشق ،که او را به معشوق میکشاند،

    دوست داشتن جاذبه ای در دوست ، که دوست را به دوست می برد.

     <\/h1>

    عشق تملک معشوق است،

    دوست داشتن تشنگی محو شدن در دوست.

     <\/h1>

    عشق معشوق را مجهول و گمنام می خواهد تا در انحصار او بماند،

    دوست داشتن دوست را محبوب و عزیز میخواهد ومیخواهد که همه ی دل ها آنچه را او از دوست

    در خود دارد ،داشته باشند.

     <\/h1>

    در عشق رقیب منفور است،

     در دوست داشتن است که: “هواداران کویش را چو جان خویشتن دارند” که حسد شاخصه ی عشق است

    عشق معشوق را طعمه ی خویش میبیند و همواره در اضطراب است که دیگری از چنگش نرباید و اگر ربود با هردو دشمنی می ورزد و معشوق نیز منفور میگردد

     <\/h1>

    دوست داشتن ایمان است و ایمان یک روح مطلق است ، یک ابدیت بی مرز است و از جنس این عالم نیست.”

     <\/h1>

    دکتر علی شریعتی



  • کلمات کلیدی :
  •  
       
    چهارشنبه 88 تیر 24 ساعت 10:43 صبح

      نویسنده: یاس  
     

    عشق رویایی من تو آسمون خونشه

    اون حقیقت نداره اما دلم دیوونشه

    روی ابرا می شینه به من اشاره می کنه

    شبو اسمون پر ستاره می کنه

    نکنه برنجی عشق آسمونی من

    بزار فکر کنن دروغی اخه آدما حسودن

    نکنه برنجی عشق آسمونی من

    بزار فکر کنن دروغی اخه آدما حسودن

    نمی خوام کسی بفهمه که دل رو به تو باختم

    بزار فکر کنن عشق تو رویاهام شناختم

    نمی خوام کسی بدونه توی عمری سایبونی

    اگه شاخه هات بشکنه دیگه باغی نمی مونه

    وقتی دلتنگ توام خیره میشم به آسمون

    شعرا عاشقونتو واسم بخوون

     

    ای عشق رویایی من تو آسمون خونشه

    اون حقیقت نداره اما دلم دیوونشه

    عشق رویایی من تو آسمون خونشه

    تو چه باشی چه نباشی دلم دیوونت




  • کلمات کلیدی :
  •  
       
    چهارشنبه 88 تیر 24 ساعت 10:38 صبح

    <   <<   6   7   8   9   10   >>   >
    لیست کل یادداشت های این وبلاگ
      دوست داشتن...
    نامه من به دنیام
    [عناوین آرشیوشده]
     
    پارسی بلاگ

    خانه مدیریت شناسنامه ایمیل
    پیوندهای روزانه

    228506: قدم رنجه کننده ها

    5 :سروران امروز

    22 :بازدید دیروز

     RSS 

     Atom 

     
    آرشیو
    تفاوت عشق و دوستی
    عکس زیبا
    دوستی در 10 جمله
    راز های دوستی
    عشق و دوستی
    تقدیم به همهی دوستان
    خرداد 1388
    تیر 1388
    دوستی
    عشق واقعی
    عشق به زبان علمی
    طنز
    ازدواج یک ژسر با یک دختر سرطانی
    شعر عشقولانه
    متن تنهایی
    مرگ در برابر عشق!
    شعر
    داستان
    عشق در جهان
    داستان یک کشیش
    داستان 3
    التماس دعا
    دفتر تلفن خدا
    داستان 4
    داستان 5
    داستان 6
    مداد باشید
    داستان 7
    چرا حلقه ازدواج باید در انگشت چهارم قرار بگیرد ؟
    نامه یه پسر۹ساله به دختر همسایه
    اف های عشقولانه
    بوسه
    آخرین برگ عشق عاشقان
    عشق من
    عشق یعنی
    خیلی تنهام
    همیشه عاشق همیشه تنها
    عشق به این میگن
    ببار باران
    زندگی تازه
    عشق
    جدایی
    کاش
    نامه
    در چه رفتارهایی دنبال عشق واقعی باشیم
    شصت نکته شیرین درباره ی ازدواج
    داستان فوق العاده غمگین و عاشقانه (عشق به بهار)
    الهی
    اگر!!
    تورفتی در نگاه من شفق زد
    20 روش عاشقانه
    داستان عاشقانه و غمگین ( نگران خانواده)
    بی انصاف
    نامه ی خیلی با حال
    عشق یعنی...
    دوست دشتن یعی...
    نبسته ام به کس دل،نبسته کس به من دل،چو تخته پاره بر موج رها رها
    دخترک عاشق
    ای کاش...
     
    بیا برو داخل ضرر نمیکنی
     
    لوگو برای خودمه
    دوست تنها
    &NBSP;
     
    عکس دوستام
     
    رفقام
    حضور و غیاب
     
    آوای آشنا
     
    اشتراک