خیلی وقت است که دلم برای کسی تنگ است ...
خیلی وقت است این دل بهانه میگیرد ....
دلم تنگ است و از این دلتنگی چشمهایم بارانیست ...
چشمهایم بارانیست و دلم هوای او را کرده است ...
یک عالمه درد دل در این دل خسته نهفته است....
دلم تنگ است برای لحظه ای دیدار ، برای لحظه ای نگاه به چشمانش !
دلم برای کسی تنگ است که او در کنارم نیست ....
دلم بدجور هوایش را کرده است ...
در این حال و هوا ، در این لحظه های پر از تنهایی آرزو داشتم او در کنارم بود...
حالا که در کنارم نیست احساس تنهایی میکنم و این دل در حسرت یک لحظه
دیدار با اوست ....
این دل بی طاقت برای کسی تنگ است...
کسی که آتش دلتنگی را در دلم نشانده است ، اما در کنارم نیست تا این آتش را
خاموش کند... و همچنان این آتش، قلبم را می سوزاند !
خیلی وقت است دلتنگ کسی هستم...
خیلی وقت است دلم هوای کسی را کرده است...
به چه کسی بگویم درد این دل را ، من که به جز او همدلی را ندارم!
به چه کسی بگویم راز این دل را ، من که به جز او همرازی را ندارم!
در کنار چه کسی قدم بزنم ، نگاه به چشمان چه کسی کنم ، دستان چه کسی را
بگیرم مگر به جز او چه کسی را دارم؟
در این دنیای بزرگ تنها اوست که مرا دلتنگ خودش کرده است ....
کاش در کنارم بود ، کاش تنها لحظه ای او را میدیدم تا درد این دل پر از نیاز را به او
میگفتم ، درد دلتنگی هایم را برایش میگفتم....
دلم برای کسی تنگ است ، ولی او کجاست که بداند در این گوشه از این دنیا دلی است
که در حسرت دیدار با او همچنان چشم به راه نشسته است....