بی خبر بودم که دیرگاهی ست
در تعقیب من است
هنگامی که به آهنگ چیدن گلی نو شکفته
فرود آمدم
از حضورش آگاهی یافتم
در چند گامی من ایستاده بود
و چون،ریگزاران داغ و سوزاننده بود
راه خود گرفتم.
اما چندان که آفتاب
زوال گرفت
سایه اش بر خاک دراز شد
و به قصد آن که راه را به من بنماید
از من گذشت........