آدمــک اخـر دنـیــاسـت بخـند
آدمک عشق همین جاست بخند
دستخطی که تو را عاشق کرد
شوخـی کاغـذی مـاسـت بخند
آدمک خر نشوی گـریـه کـنی
کـل دنـیـا سـراب اسـت بـخـند
آن خدایی که بزرگش خواندی
بـه خدا مثـل تو تنهاست بخند
همیشه آرزوهاتو یک جا بنویس و یکی یکی اون ها رو از خدا بخواه خدا یادش نمیره که اون هارو بهت بده اما تو یادت میره چیزایی که الان داری ارزوهای دیروزت بوده
برادرم وقتی که مرد نامش را بر بلند ترین ترین تپه ی ابادی فریاد زدم
اما چه سود که برادرم از گرسنگس مرده بود و مردم روستا در عزایش گوسفند ها کشتند...
از جرعه ی تو خاک زمین در و لعل یافت
بیچاره ما که پیش تو از خاک کمتریم
تا توانی در جهان یکرتگ باش
قالی از صد رنگ بودن زیر پاافتاده است
کاش معشوقه ز عاشق طلب جان میکرد
تا که هربی سرو پایی نشود یارکسی
هررفتنی رسیدن نیست اما هررسیدنی مستلزم رفتن است
مطمـئن باش که خداوند تو را عاشقانه دوست دارد... چون در هر بهار برایت گل می فرستد و هرروز صبح آفتاب را به تو هدیه می کند. پروردگار هستی با این که می تواند در هر جائیاز دنیا باشد ، قلــب تو را انتخاب کرده و تنها اوست که هر وقت بخواهی چیزی بگوئی گوش می کند
هیچگاه خطوط قلبمان را اشغال نکنیم شاید خدا پشت خط باشد....
تا پست بعد خدا نگهدار
کلمات کلیدی :
|